امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

♥♥♥ امیرعلیِ مامان ♥♥♥

17- رفتیم پارک

جمعه پسری رو بردم پارک نزدیک خونمون... این پارک 4 قسمت داره.... یه قسمت پارک آبی...  که فواره های بزرگ و قایق داره... یه قسمت گل و گیاه و نیمکت و وسایلی برای ورزش... یه قسمت هم برای کوچولوها...  تاب و سرسره و الاکلنگ و..... و یه قسمت قلعه بادی....                         ...
20 اسفند 1392

16- تولدت مبارک

      میلاد تو شیرینترین بهانه ای ست که میتوان با آن به رنج های زندگی هم دل بست. و در میان این روزهای شتابزده، عاشقانه تر زیست. میلاد تو معراج دستهای من است، وقتی که عاشقانه تولدت را شکر میگویم. الهی مامان فدات شم... دیگه ماشاالله  توی گهوارهَ ت جا نمیشی...   دیگه لازم نیست به جایی تکیه اَت بدیم و با دست نگهت داریم تا بتونی سرپا وایسی    حالا دیگه نمیترسم تنهایی بذارمت رو سرسره  دیگه تو روروکت نمیشینی یعنی جات نمیشه که بشینی   حالا میتونی شلوارت رو کامل از پات دربیاری، نه مثل این:   ...
19 اسفند 1392

14- اِوووووووووووووووووووووا...

قبل از اینکه بگم امیرعلی چه شیرینکاریی کرده باید یه توضیحاتی بدم... هنوز واسه شهرستان ما گاز وصل نکردن و ما متاسفانه با اینکه خیلی خیلی وقت پیش شاهد بودیم که از شهرستان ما لوله های گاز رو گذروندن و بردن به عراق تحویل دادن ولی خودمون هنوز گاز نداریم  و تو این زمستون سرد باید با آترا و سبلان نفتی خونه رو گرم کنیم... پریروز 21 بهمن، ساعت 19:16 که داشتم آتیش آترا رو تنظیم میکردم یهو آتیش یه قسمت قرمز شد و رفت بالا..   یهو امیرعلی زبونش رو گاز گرفت ،چشاش رو گِرد کرد و دست راستش رو زد تو صورتش و گفت : آتی  (آتیش) شبشم که شب الله اکبر بود چون بابا خونه نبود من و امیرعلی سویی شرت پوشیدیم و چون هوا سرد بود ک...
14 اسفند 1392
1